اولین صبح دهه چهارم زندگی آروم و متین تو صدای گنجشکهای سر صبح و هوای لطیف بهاری شروع شد.

تجربه یه آرامش عمیق.

موهام رو بافتم، لته درست کردم و کنار بابا نشستمو فیلم شبکه نمایش رو تماشا کردیم بی که دلم خواد کار دیگه ای انجام بدم، انگار هر کاری که قرار بوده انجام شده و حالا فقط باید تو آرامش از زندگی لذت برد.

امسال اصلی ترین هدف زندگیم رو " شاد بودن" تعریف کردم، روی تقویم سال جدید روی تمام  مناسبات خوشحال کننده خانوادگی قلبهای رنگی کشیدم تا براشون برنامه ریزی کنمو جشن بگیرم کاری که تا حالا خیلی هم بهش دل نمیدادم اصلا زندگی فرصتش رو بهم نمیداد غافل از اینکه زندگی همین لحظاتِ که راحت از دستمون میره.

همین که روز قبل از تولدم همسرم زنگ میزنه که " خواب بودی؟ ببخشید، پاشو بریم کادو تولدت رو برات بخرم."

پیاده روی های طولانی تو کوچه پس کوچه های بازار، قسمت کردن اضافی ناهارمون با گربه های پارک شهر، خرید هولهولکی کیک تولدم با بابا و بیست و پنج تا شمع روی کیک میوه ای مون برای سی ساگی من و پنجاه و یک سالگی مامان، اینکه من و مامان و پریزاد شمع ها رو فوت کنیم و پریزاد با دستای کوچولوش دست بزنه و همسرم قشنگ ترین دستبند دنیا رو با کلی خجالت که ناشی از حجب و حیای ذاتیشه دستم کنه.

آرامش ناشی از داشتن عاشق ترین مرد دنیا،صدای خنده های قشنگ پریزاد، پالتای رنگی روی میز تحریر، جدولای توی دفترچه یادداشتم، دفتر گُلگُلی شکرگزاری و گلهایی که همین روزا اشرفی هم بهشون اضافه میشه و همین لته ای که دم کردم تا با چشمهای عفونت کرده خلاصه کتاب " آخرین سخنرانی" رو بنویسم.

.

آخرین سخنرانی

رَندی پوش/جفری زَسلو

کتاب آخرین سخنرانی، آخرین سخنرانی رندی پوش دانشمند آمریکایی  و محقق واقعیتهای مجازی است. او در سن چهل و هفت سالگی درحالیکه سه فرزند خردسال و زندگی عاشقانه دارد متوجه سرطان لوزالمعده و فرصت بسیار اندکش برای زندگی میشود و تمام تلاش خود را برای گذراندن وقت خود با همسرم و فرزندان خود میکند.

او آخرین سخنرانی اش را در دانشگاه با موضوع " دستیابی به رویاهای کودکی" با هدف آموزش روش زندگی اش به فرزندانش در زمان نبودش برگزار میکند.

از اونجاییکه کتاب داستان خاصی را دنبال نمیکنه من قسمتهایی از کتاب رو که برای خودم هایلایت کردم برای یادآوری به خودم اینجا میزارم شاید مورد پسند دوستان هم باشه.

* مهندسی به معنای انجام دادن کار بی نقص نیست؛ به معنای انجام دادن بهترین کار ممکن با استفاده از منابع محدود است.

*ما اگر میدانستیم آخرین فرصتمان است، چه حکمتی را برای دنیا بازگو میکردیم؟ اگر همین فردا از دنیا میرفتیم، میخواستیم چه میراثی از خود بر جا بگذاریم؟

*اگر بتوانید رویایش را در سر بپرورانید، میتوانید انجامش دهید.

خب، همین است که هست. کاری از دست ما برنمی آید. فقط باید تصمیم بگیریم چگونه واکنشی نشان میدهیم. نمیتوانیم ورق های دستمان را عوض کنیم. فقط باید ببینیم چگونه میخواهیم بازی کنیم.

* تا وقتی مجبور نشده ای، تصمیمی نگیر.

*مهم است که رویاهایی مشخص داشته باشیم.

*با دست پر سر میز مذاکره بنشینید، زیرا بیشتر مورد استقبال قرار میگیرید.

* وقتی میبینید کاری را بد انجام میدهید و دیگر کسی به خود زحمت نمیدهد این را به شما بگوید، در وضعیت بدی گیر افتاده اید. شاید دلتان نخواهد انتقاد بشنوید، اما منتقدان معمولا کسانی هستند که دوستتان دارند و به شما اهمیت میدهند و میخواهند که پیشرفت کنید.

*دیوارهای آجری حتما ه دلیلی وجود دارند. دلیل وجودی شان این نیست که مارا دور نگه دارند . وجود دارند تا به ما فرصت دهند ثابت کنیم چقدر چیزی را میخواهیم.

* وقتی حرفهای افراد باهوش را تکرار میکند، به راحتی میتوانید باهوش به نظر برسید.

* (( پیر دانا)) به فردی گفته میشود که به انسان نظرات صادقانه میدهد. امروزه کمتر کسی به خود زحمت چنین کاری میدهد، بنابراین این عبارت کم کم دارد از دور خارج میشودآنان آنقدری به من اهمیت می داده اند که نکات ناخوشایندی را که نیاز داشتم بشنوم با من در میان بگذارند.

* آدمها از اشیا مهم ترند. اتومبیل، حتی گوهر درخشانی مثل ماشین کروکی من، فقط یک شی بود.

*دیوارهای آجری وجود دارند تا سد راه کسانی شوند که از جان و دل نمیخواهند. وجود دارند تا سد راه بقیه شوند.

* پدر و مادرم به من یاد داده بودند که ماشین برای این است که انسان را از نقطه الف به نقطه ب برساند. وسیله ای عملی است، نه بیانگر موقعیت اجتماعی فرد.

* هر چیزی نیاز به رسیدگی ندارد.

* اوضاع هر چقدر هم بد باشد، همیشه میتوانید آن را بدتر کنید. در عین حال اغلب قدرت آن را دارید که اوضاع را بهتر سازید.

* جِی (همسر رندی) میگوید دارد یاد میگیرد نکات کوچک را نادیده بگیرد، دکتر رایس به او توصیه کرده نگذارد مسائل کوچک ما را به هم بریزد.

* جِی میکوشد بر هر روز تمرکز کند، به جای اینکه به نکات منفی مسیرمان بپردازد. او میگوید : چه فایده که هر روز را با وحشت فردا بگذرانیم؟

* در لحظه زندگی کنید.

* زمان، مانند پول، باید آشکارا مدیریت شود.

* همیشه میتوانید برنامه ریزیتان را تغییر دهید، البته چنانچه برنامه ریزی داشته باشید.

* از خود بپرسید زمانت را صرف کارهای درست میکنی؟

* نظام بایگانی خوبی تدارک ببینید.

* اختیار بدهید برای اختیار دادن هرگز زود نیست.

* زمانی را به استراحت اختصاص بدهید.

* زمان تنها چیزی است که شما دارید. و شاید روزی دریابید کمتر از آنچه فکر میکردید در اختیار دارید.

* بیشترین کمک معلمان به دانش آموزان، کمک به آنها در جهت اندیشیدن درباره خود است. کسب توانایی واقعی در سنجیدن خود است.

* بخت خوش درواقع جایی است که آمادگی و فرصت با هم برخورد میکنند.

* من دانشمندی هستم که الهام را ابزار اصلی کارهای بزرگ میدانم.

* به خود اجازه رویاپردازی بدهید.

* خیلی ها زندگیشان را به شکایت از مشکلات میگذرانند. من همیشه اعتقاد داشته ام که اگر یک دهم نیرویی را که صرف شکایت میکنید در راه حل مشکلات به کار میگرفتید، از موفقیت کارها شگفت زده میشدید.

* شکایت راه مفیدی نیست. همه ما زمان و توان محدودی داریم.زمانی که صرف نق زدن میکنیم در دستیابی به اهدافمان به ما کمکی نمیکند و ما را به خوشبختی نمیرساند.

* بیماری را درمان کن نه عوارض آن را.

* من دریافته ام که بخش عمده ای از روزهای خیلی از افراد صرف نگرانی در مورد نظر دیگران نسبت به آنها میشود. اگر هیچکس هرگز نگران افکار دیگران نمیشد، همه ما در زندگی و شغلمان 33 درصد موثرتر ظاهر میشدیم.

*تقریبا همیشه میتوانید با دیگری نقاط مشترکی پیدا کنید و پس از آن بسیار راحت تر میتوان به تفاوتها پرداخت. ورزش مرزهای نژاد و ثروت را پشت سر میگذارد. و اگر هیچ چیز دیگری نبود، همه ما آب و هوای مشترکی داریم.

* جمله کسی را تمام نکنید. و بلندتر یا تندتر حرف زدن عقیده شما را بهتر نمیکند.

* نظر متفاوت خود را به صورت پرسش مطرح کنید: نگویید: (( من فکر میکنم باید این کار را انجام دهیم نه آن کار را.)) بگویید: ((چطور است به جای این کار آن کار را انجام دهیم؟)) این روش به افراد اجازه میدهد به جای دفاع از عقیده خود، اظهار نظر کند.

* وقتی کسی مایوستان میکند، وقتی از دست کسی خشمگین میشوید، شاید دلیلش این باشد که به او وقت کافی داده اید.

چه فکر کنید میتوانید و چه فکر کنید نمیتوانید، در هر دو صورت حق با شماست.

*مهم نیست با چه شدتی ضربه میزنی. مهم این است که با چه شدتی ضربه میخوری و باز هم پیش میروی.

* دانشجویانم میدانستند مهم برنده یا بازنده شدن نیست، مهم این است که چطور بازی کنید.

* تجربه چیزی است که وقتی به خواسته تان نمیرسید، به  دست میآورید و تجربه اغلب ارزشمندترین چیزی است که برای ارائه کردن دارید.

* شکست نه تنها قابل پذیرش بلکه لازم است.

* نشان دادن قدردانی یکی از ساده ترین و درعین حال موثرترین کارهایی است که انسانها میتوانند برای یکدیگر انجام دهند. و من با وجود عشقم به بهره وری، فکر میکنم یادداشتهای تشکر بهتر است به شیوه سنتی، با قلم و کاغذ نوشته شوند.

* وفاداری جاده ای دوطرفه است.

* خیلی ها دنبال میانبر هستند. من دریافته ام که بهترین میانبر راه طولانی است، که اساسا دو کلمه است: کار سخت.

* راه بیفتید و کاری را که کسی برایتان انجام داده برای دیگران انجام دهید.

* چیزی که خوشبین بودن را امکانپذیر میسازد این است که برای زمان خراب شدن اوضاع، طرحی احتیاطی پس دست داشته باشید خیلی چیزها باعث نگرانی من نمیشوند، چون در صورت خراب شدن اوضاع طرحی جایگزین در نظر دارم.

* وقتی معذرت خواهی میکنید، هیچ حالتی جز معذرت خواهی واقعی نتیجه نمیدهد. معذرت خواهی با اکراه یا غیرصمیمانه اغلب بداتر از معذرتخواهی نکردنند، زیرا مختطب آنها را توهین آمیز برداشت میکند. اگر در برخوردتان با فردی دیگر کار اشتباهی انجام داده اید، چنان است که گویی در رابطه تان عفونتی پیدا شده باشد. معذرتخواهی خوب مانند آنتید بیوتیک است؛ معذرتخواهی بد مانند نمک پاشیدن بر زخم است.

* معذرتخواهی درست از سه بخش تشکیل میشود:

1) کارم اشتباه بود

2) حس بدی دارم که ناراحتت کردم.

3)چطور میتوانم جبران کنم؟

دانشجویانم به من میگفتند اگر من معذرتخواهی کنم اما طرف مقابل معذرتخواهی نکند چه؟ من میگفتم این دست شما نیست پس نگذارید منصرفتان کند.

* خوبی تو به اندازه خوبی کلماتت است.

* پدرم اعتقاد داشت کار یدی کسر شان هیچکس نیست. گفت ترجیح میدهد من سخت کار کنم و بهترین گودال کن دنیا شوم تا این که به عنوان نخبه گرایی خودبین، پشت میزنشین شوم.

* اگر به شدت خواهان چیزی هستید، هرگز تسلیم نشوید(و اگر حمایتی به شما پیشنهاد شد، آن را بپذیرید.)

* صحبت از حقوق بدون اشاره به مسئولیت ها هیچ معنایی ندارد، حقوق با مسئولیتها همراه است.

*گاهی تنها کاری که باید بکنید درخواست است و این کار ممکن است همه رویاهایتان را به تحقق برساند.

* من نمیدانم چطور میشود شاد نبود، من دارم میمیرم و شادم و میخوام در روزهایی که برایم باقی مانده همچنان شاد باشم. زیرا هیچ راه دیگری برای زندگی وجود ندارد.

* وقتی از لحاظ جسمی یا احساسی از پا می افتیم، نمیتوانیم به کس دیگری کمک کنیم، به ویژه به بچه های خردسال، بنابراین اختصتص بخشی از روزتان به خودتان و تجدید قوا اصلا نشانه ضعف یا خودخواهی نیست.

موضوع چگونگس دستیابی به رویاها نیست،موضوع چگونگی پیش بردن زندگی است. اگر زندگیتان را درست پیش ببرید، سرنوشت بقیه کار را به عهده میگیرد.رویاهایتان به سویتان خواهند آمد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها